سلام به همگی دوستان عزیزم ؛ ممنونم از همتون به خاطر گذشته های خوب
امروز اولین روز تولد وبلاگ محافظ عشقه ( ۲۶ / ۱ / ۱۳۸۵ )
امیدوارم وبلاگ مفید و خوب و صمیمی ای برای همه باشه و امیدوارم همیشه با
نظراتتون من و همراهی و راهنمایی کنید ؛ به مرور زمان قالب این وبلاگ رو تغییر میدهم
دوست دار شما :
محافظ عشق
من سال هاست بین شما با همین زبان ؛ فریاد میکنم
این گونه یکدیگر را در خون رها نکنید
پر های یکدیگر را این گونه مشکنید .
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکشم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی ؛ تنگ غروب .
افسوس که مهتاب شدی ؛ وقت سحر
خوش آمدی
سلام
خوش اومدی جییییییییییییییگر
من منتظر متن های توپی هستماااااااااااااااااااااا
یا علی
سلام
تو نمیخوای آدم بشی
من شدم
ها ها ها
میبینمت پسر
یا علی
سلام
ممنون که سر زدی
امیدوارم وبلاگ نویس خوبی بشی
اگر سوالی داشتی بپرس
مرسی.بابای
salam aga amin khosh omadi omidvaram toye neveshtan movafagh bashi merci meysam jan ke dosteto moarefi kari say mikonam az in be bad sar bezanam
زمان می گذرد ثانیه ها با شتاب چون تیری رهاشده از کمان از جلوی چشمانم عبور می کنند آنقدر سریع که گذر زمان را باورم نیست من کیستم ؟ که خواهم شد ؟ سوالی بی پاسخ کاش زمان لحظه ای درنگ می کرد تا به خود آیم آری من خودم را گم کرده ام حال را و آینده را من فراسوی زمان ، گم شده ام و این همان ترس از آینده است که « حال » مرا نیز گرفته ! کاش می شد لحظه ها را ، چون پوسیده ترین زنجیرهای کاغذی از هم باز کنم و تک تکشان را بشناسم وقت تنگ است و فرصتها کوتاه باید بروم . . .
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است. سکوت بی صدا نیست . سکوت صدایی است که شنیده نمی شود. سکوت لحظه ایست که فقط نگاه میکنی . همان مرز نگاهی که همه چیز را میشود با آن فهمید. همان آرامش نگاهی که میشود با آن تا لبه خط خیال رفت. همان چرخش نگاهی که به طرف همه می چر خد و با همه چیز حرف میزند. همان نقطه ای که می توانی صدای گریه را درک کنی و صدای تپش قلب را. سکوت همان حالتی است که میشود صدای دور شدن را شنید. همان قصه ای که میگویند میشود خیلی آرام و بی حرکت فریاد زد. سکوت همان حس غریبی است که اگر با آن بروی به همه لحظه های گذشته می رسی و به همه آرزوهای آینده . سکوت لحظه مرور خاطره هاست و لحظه یاد آوری زندگی . و سکوت فاصله ایست بین نگاه و طنین صدا . در سکوت میشود فریاد زد . میشود تنها شد تنهای تنها . ! میشود بدون صدا حرف زد. و بدون تلاش فکر کرد "تو مپندار که خاموشی ما هست برهان فراموشی ما"
وقتی به جاده خاطرات مینگرم خود در انتها میبینم ابتدایش در افکارم نقش بسته....! وقتی تو را دیدم در جاده تنهایی من بودم و تو بودی. و نیز ما بودیم دیدی و گفتی فرشته آرزوهای تو خواهم بود.... چشمانم را می بندم که یادآوری آن لحظه. شادم کند نمیخواهم از چشمان خونبارم محو شوی آخه میترسم... میترسم این رویای نیمه را گم کنم همانطور که تو را گم کردم.... ولی افسوس هیچ نمیبینم درابتدای... خاطرات با تو بودن سیر میکنم ... ابتدای جاده خیال را نگریستم و تو را دیدم آرام شروع کردم به قدم زدن من نیز با قدم های بلند به سمت تو می امدم به کنارت رسیدم... متین و سنگین گام بر میداشتی من نیز سعی کردم قدم هایم را همگام بر دارم و شمردم از یک تا به بینهایت رسیدم در حالی که دستانه یکدیگر میفشردیم به انتهای رویایم رسیده بودیم و به ابتدای جاده تنهایی من بودم و من*******
سلام امین
حالا برو بگو وبلاگم بازدید کننده نداره
راستی به دوستای خودتم آدرسش و بده
راستی اگه اذیت کنی وبلاگت نابود میشه ها ها ها ها ها ها
بازم میام
وقت کردی بیا سمتم
یا علی