مهربانم۲

نمی دانم چه کسی دوست داشتن را برایم معنا کرد .

 

یا در آغوش گرم مادر یا در نوازشهای پدر و یا خیلی چیزهای دیگر .

 

در کودکی بخاطر لبخند زدن یا بوس کردن دیگران کلمه ی دوست داشتن را به زبان

 می آوردم .

 

 بی آنکه بدانم چه می گویم .

 

ولی وقتی برای اولین بار تو را دیدم و آشکارا تپیدن قلبم را احساس کردم دستم را روی قلبم

گذاشتم .

 

تپش برایم آشنا بود .

 

مرا به یاد آهنگ قلب مادر می انداخت .

 

وقتی به تو نگاه می کردم در نگاه تو رازی بوذ که عمق وجودم را می سوزاند .

 

در چشمان تو رازی بود که با ندیدن چشمانت در چشمانم اشک حلقه می زد .

 

در حرف زدنت رازی بود که به من آرامش می داد .

 

که سراسر وجودم لبریز از حس قشنگی بود .

نظرات 3 + ارسال نظر
غریبه آشنا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

سلام
آخی کسی و نداری
خودم برات مینویسم
هی میام تا امار وبلاگت بره بالا
خودتم تلاش نمیکنی امین
اه
بازم میام
یا علی

خانومی شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:14 ق.ظ http://nedaayedel.blogsky.com

سلام
دوست خوبم مرسی از محبتت
ممنون ...... قشنگ مینویسی با یک دنیا احساس

نارسیس دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام چتوری وبلاگت خیلی قشنگ تو ی ای دیت برات شعر می نویسم فلا خدافظ***

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد